در کشوری که دههها جنگ، فقر، مهاجرت و تبعیض، استخوانهایش را خرد کرده، تنها نوری که از دل تاریکی بیرون میزد، پنجرهی کوچک صنف های دانشگاه بود. جایی که استاد، نهفقط دانا، بلکه امیدساز بود. حالا همان پنجرهها یکییکی بسته میشوند. طالبان، با عنوان مقدس اما هدفی ویرانگر، به جان آخرین پناه خرد و روشنگری افتادهاند.
وقتی استادانی که سالها درس خواندهاند، مدرک گرفتهاند، در دانشگاههای منطقه و جهان افتخار آفریدهاند، فقط به جرم اینکه در نظام جمهوریت خدمت کردهاند، از پشت میز درس بلند و به حاشیه رانده میشوند، این دیگر «تنقیض» نیست، این «انتقام» است. انتقام از عقل، از دانش، از خرد جمعی. و بدتر از آن، انتقام از امید.
بیش از ۱۲۰ استاد در خوست، ۵۰ در بامیان، ۵۰ در بدخشان؛ و این فقط آغازی خاموش است. استادانی که با دکترا و عنوان پروفیسوری، میتوانستند نسل جدید افغانستان را برای آیندهای بهتر تربیت کنند، حالا جایشان را کسانی میگیرند که تنها هنرشان حفظ متون بدون نقد است و تکرار فرمان بیچونوچرای قدرت.
در بامیان، استادی با مدرک عالی، فقط به خاطر مذهبش برکنار میشود. در خوست، کسی که سالها به زبان علم تدریس کرده، جای خود را به مروج فکری میدهد که از درک تفکر انتقادی و ارزش علم ناتوان است. طالبان این روند را «اصلاح» مینامند، اما این اصلاح نیست؛ «تصفیه» است. تصفیهی بیرحمانهی آنانی که میتوانند فکر کنند، سؤال بپرسند، و پاسخ بخواهند.
دانشگاه اگر جای امن استاد نباشد، دیگر نامش دانشگاه نیست؛ مدرسهایست برای سربازسازی. برای سربازان فکری که به جای اندیشه، تنها اطاعت میفهمند. این همان نقشهایست که امروز در سکوت، بر جغرافیای ذهنی افغانستان پیاده میشود.
تاریخ، همیشه بر فراز جنازهی کتاب و قلم، ویرانی را روایت کرده است. طالبان شاید امروز استاد را برکنار کنند، اما فردا نسل جوانی را در برابر خود خواهند دید که بیاستاد مانده، بیدانش، بیامید. و این بزرگترین جنایت است: کشتن آینده.
افغانستان را نه با تفنگ، که با حذف علم میکشند. و چه مرگ خاموشیست این مرگ…
Leave feedback about this