سید حسن موسوی
در دهههای اخیر، ایران به یکی از مقاصد اصلی مهاجران افغانستانی تبدیل شده است. این مهاجران به دلایل مختلفی مانند جنگ، فقر و ناامنی سیاسی، ایران را بهعنوان پناهگاهی برای زندگی انتخاب کردهاند. اما در پس ظاهر “مهماننوازی” و شعارهای بشردوستانهای که در سطح عمومی مطرح میشود، واقعیتی تلخ نهفته است که به تدریج در رسانهها و فضای عمومی آشکار میشود.
سیاست مهاجرتی ایران بهجای آنکه بر مبنای اصول انسانی و کرامت فردی طراحی شده باشد، عمدتاً بر اساس منافع مالی، سیاسی و امنیتی تنظیم شده است. این مقاله به تحلیل این سیاستها و بررسی چالشهایی که مهاجران افغانستانی با آنها روبهرو هستند، میپردازد.
گزارش اخیر روزنامه «هممیهن»، که از درآمدهای چند هزار میلیارد تومانی دولت ایران از مهاجران افغانستانی پرده برداشت، تنها بخشی از حقیقت است. این درآمدها از طریق صدور کارت اقامت، تمدید ویزا، گذرنامه خانوادگی، مجوز کار و سایر خدمات بهدست میآید. دولت ایران عملاً مهاجران را به یک منبع مالی تبدیل کرده است. در اغلب موارد، این جمعیت نه تنها خدمات متناسب دریافت نمیکند، بلکه در معرض تبعیضهای مختلف قرار میگیرد. این رویکرد، نهفقط مشکلات اقتصادی را برای مهاجران ایجاد میکند، بلکه نشاندهنده استفاده ابزاری از آنها برای اهداف مالی است.
اما این تنها بخش رسمی ماجراست.
در گزارش اخیر روزنامه «هممیهن» ، دو حوزه عمده بهکلی نادیده گرفته شدهاند:
1. نقش حیاتی مهاجران در اقتصاد ایران: نیروی کار ارزان و بیصدا
یکی از مسائل مغفول در سیاستهای مهاجرتی ایران، نقش مهاجران افغانستانی در اقتصاد ملی است. مهاجران افغانستانی، بهویژه در بخشهای غیررسمی اقتصاد مانند ساختمان، کشاورزی، دامداری و مشاغل خدماتی، نقش حیاتی ایفا میکنند. آنها نیروی کار ارزان، مطیع و بیصدایی هستند که بهطور گسترده در بخشهایی کار میکنند که نیاز به نیروی کار فراوان دارند. با این حال، این کارگران اغلب فاقد قرارداد رسمی، بیمه، امنیت شغلی و حقوق ابتدایی هستند، و بدون هیچگونه حمایت اجتماعی، سختیهای بسیاری را متحمل میشوند. این مسئله نشاندهنده بیعدالتی در نحوه برخورد با این نیروی کار است که در قلب اقتصاد کشور قرار دارند، اما از حقوق خود محرومند.
2. سرمایهگذاری مهاجران: محدودیتها و چالشها
در سالهای اخیر، مهاجران افغانستانی در ایران وارد عرصههای مختلف تولید، تجارت و خدمات شدهاند. در برخی مقاطع، آنها حتی بزرگترین سرمایهگذاران خارجی در کشور بودهاند. این سرمایهگذاریها در زمینههایی چون ساختوساز، پوشاک، صنایع غذایی، حملونقل و رستورانداری انجام شده است. اما متاسفانه، قوانین سختگیرانه و عدم امکان ثبت رسمی مالکیت، مشکلاتی همچون محدودیت در افتتاح حساب و اخذ مجوزها، مانع از رشد و توسعه فعالیتهای تجاری آنها شده است. در بسیاری از موارد، این سرمایهگذاریها بهنام ایرانیها ثبت میشود یا در شرایط ترس و عدم امنیت انجام میگیرد.
ایران سالانه میلیونها دلار از نهادهایی همچون کمیساریای عالی سازمان ملل متحد دریافت میکند تا خدمات بشردوستانه به پناهندگان ارائه دهد. با این حال، شواهد میدانی و اظهارات مهاجران نشان میدهند که سهم واقعی مهاجران از این کمکها بسیار ناچیز و در بسیاری موارد غیرقابل ردیابی است. در بهترین حالت، این منابع صرف اردوگاه های موقت و پروژههای تبلیغاتی میشود، و در بدترین حالت، بهطور کامل از دسترس مهاجران خارج است. این ناکارآمدی در تخصیص منابع، نشاندهنده یک خلأ جدی در سیاستهای حمایتی است که نتواستهاند بهطور مؤثر به نیازهای مهاجران پاسخ دهند.
تصویر مهاجران در رسانهها اغلب منفی است. در بسیاری از موارد، مهاجران افغانستانی بهعنوان تهدیدی برای امنیت فرهنگی و اجتماعی ایران معرفی میشوند. با این حال، در بحرانهای اقتصادی یا اجتماعی، همان رسانهها نیروی کار مهاجر را عامل حیاتی در حفظ نظم اقتصادی و اجتماعی میدانند. این تضاد آشکار در روایتسازی نشاندهنده بحران اخلاقی و فکری در سیاستگذاریهای مربوط به مهاجران است. این دوگانگی باعث سردرگمی جامعه میشود و بهجای ایجاد درک صحیح از مهاجران، شکافهای اجتماعی را عمیقتر میکند.
در شرایط کنونی، پرسشهای اساسی مطرح میشود که باید پاسخ داده شوند:
اگر مهاجر “سربار” است، چرا دولت از او اینهمه درآمد کسب میکند؟
اگر مهاجر “تهدید” است، چرا بخش بزرگی از اقتصاد کشور به حضور او وابسته است؟
اگر مهاجر “مهمان” است، چرا از ابتداییترین حقوق انسانی محروم است؟
این پرسشها بهطور جدی نشاندهنده تناقضات موجود در سیاستهای مهاجرتی ایران هستند و میطلبد که نگاهها تغییر کند و بهجای استفاده ابزاری از مهاجران، به حقوق انسانی و اجتماعی آنها احترام گذاشته شود.
در نتیجه سیاستهای مهاجرتی ایران در حال حاضر بر اساس منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی تنظیم شده است و مهاجران افغانستانی، که بخش جداییناپذیر از اقتصاد و جامعه ایران هستند، در این سیاستها جایگاه واقعی خود را پیدا نکردهاند. این روند نه تنها مشکلات عدیدهای را برای مهاجران ایجاد کرده، بلکه تهدیدی برای انسجام اجتماعی و عدالت در درون جامعه ایران نیز بهشمار میآید. شاید زمان آن فرا رسیده که جامعه مدنی، رسانهها و نهادهای دولتی جمهوری اسلامی ایران از مرحلهی انکار عبور کنند و بهسمت سیاستهایی مبتنی بر احترام به حقوق بشر و کرامت انسانی پیش بروند.
Leave feedback about this