به مناسبت پنجاهویکمین سالگرد ارتحال آیتالله العظمی میر علی احمد حجت (قدّسسرّه)
روند فکری «انقلاب سبز» با صدور بیانیهای، پنجاهویکمین سالگرد ارتحال آیتالله العظمی میر علی احمد حجت (قدّسسرّه) را گرامی داشت. در این بیانیه، ضمن تجلیل از شخصیت علمی و اجتماعی آیتالله حجت، به نقش تاریخی و ماندگار ایشان در بازسازی هویت شیعی و تقویت وحدت مذهبی در افغانستان اشاره شده است.
بیانیهی روند فکری «انقلاب سبز» میافزاید: «آیتالله حجت نهتنها یک فقیه برجسته، بلکه معمار فرهنگی جامعهای بودند که در شرایط خفقان و تبعیض، راه عزت و وحدت را برای شیعیان افغانستان هموار ساختند.» همچنین در این یادداشت آمده است که آیتالله حجت با برپایی مساجد، تأسیس مدارس دینی، و برگزاری نماز جماعتها، به ترویج و تقویت هویت شیعی در میان مردم افغانستان پرداخت.
مراسم بزرگداشت این سالگرد در روز ۱۲ ثور ۱۴۰۴ از ساعت ۹:۳۰ صبح در تکیه خانه عمومی چنداول برگزار میشود. این مراسم فرصتی است برای گرامیداشت یاد این مرجع فقید و بررسی ابعاد مختلف اندیشهها و دستاوردهای ایشان در زمینههای مذهبی، اجتماعی و فرهنگی.
متن کامل بیانیه
حجت: شجاعتی که با عمل، تاریخ را رقم زد
در روزگاری که «شیعه بودن» در افغانستان مترادف بود با سایهنشینی، تقیه، و گاه حتی مرگ، مردی برخاست؛ نه با شمشیر، نه با شعار، بلکه با انقلابی آرام و با صدای بلند.
حضرت آیتالله العظمی میر علی احمد حجت (قدّس سرّه)، فقیهی بود که شجاعتش در «ماندن» بود، در «ساختن» در دل خرابهها، و در «ایستادن» با صدای بلند مقابل ساختارهایی که او را نمیدیدند.
در کودکی، وقتی هنوز زبانش به درستی نگشوده بود، پدر، عمو و جدش به جرم تشیع در کابل، مقابل چشم مردم شهید شدند. خودش نیز به اسارت رفت. در شرایطی که بسیاری در چنین رنجی یا از مذهب میگریزند یا آن را پنهان میکنند، او راه سوم را برگزید: ایمان را نه به سنگر جنگ، که به پناهگاه کرامت بدل ساخت.
آیتالله حجت نه تنها فقیهی برجسته بود، که معمار فرهنگی یک جامعه نیز بود. او به ضرورت بومیسازی مرجعیت در افغانستان باور داشت. او فهمید که شیعه کابل، نیاز به مرجعی در کنار خود دارد—همزبان، همدرد، و همسرنوشت.
او، بدون هیاهو، ریشههایی کاشت که نه در کتاب فلسفه، بلکه در خاک جامعه بارور شد: مسجد ساخت، مدرسه تأسیس کرد، نماز جماعت برپا داشت، و مهمتر از همه، اعتمادبهنفس شیعی را احیا کرد.
اما آنچه کمتر دربارهاش گفتهاند، نقشش در پیوند شیعه و سنی بود. وحدت برای او تاکتیک نبود؛ استراتژی بقا بود. او در مجالس علمای اهل سنت حاضر میشد، با آنها نشستوبرخاست میکرد، احترام میگذاشت و احترام میگرفت.
در روزگاری که حتی سلام به یک روحانی شیعه جرم نانوشته بود، او صبورانه فضا را گشود. نه مطیع بود، نه معارض؛ بلکه با ظرافت، جایگاه اجتماعی شیعه را تثبیت کرد. این هنر تعامل، نشان از درک ژرف او از زمانهاش داشت: نه زمان قیام، بلکه زمان تثبیت بود.
دستاورد بزرگ او، آن بود که شیعه افغان را از یک وضعیت فردیِ نجاتیافته، به یک جماعتِ باهویت و باکرامت تبدیل کرد. دین نزد او نه ابزار فرار از واقعیت، بلکه موتور بازسازی واقعیت بود. او به ما آموخت که میتوان «انقلاب» کرد، بیآنکه فریاد زد؛ میتوان «رهبری» کرد، بیآنکه بر مسند نشست؛ و میتوان «اثر گذاشت» بیآنکه عکس خود را به دیوار آویخت.
امروز، در این برهه پرتنش و پرگسست، بیش از همیشه به حجتهایی از آن دست نیاز داریم؛ حجتهایی با صدا، اما روشنکننده راه.
راهی که نه با نامها، که با «اندیشهها»، نه با خطابهها، که با «ثبات قدم» زنده میماند.
و خوشا به حال آن دیار، که هنوز صدای گامهایی آشنا در همان کوچهها به گوش میرسد؛
جایی که مرجع عالیقدر، حضرت آیتالله العظمی سید محسن حجت (دامظله)، با صدای بلند و صلابت، چراغ همان مسیر را در دست دارد.
حجتی برای زمان، و زمانهای که هنوز به حجت نیاز دارد.
روند فکری انقلاب سبز
۱۲ ثور ۱۴۰۴
Leave feedback about this