نویسنده :سید حسن موسوی
گزارش تازهی آژانس پناهندگان سازمان ملل متحد تصویری هولناک از وضعیت انسانی جهان ترسیم میکند؛ بیش از ۱۲۲ میلیون نفر در سراسر جهان به دلایل جنگ، خشونت و آزار و اذیت از خانههایشان رانده شدهاند. این آمار بهسادگی یک عدد نیست؛ روایت زندگیهاییست که در پی تصمیمات سیاسی، جنگهای نیابتی و سقوط ارزشهای انسانی، از هم پاشیدهاند. در این میان، افغانستان با بیش از ده میلیون نفر آواره، در صدر کشورهای بحرانزده قرار دارد؛ کشوری که از چهار دهه جنگ و ناامنی هنوز خلاصی نیافته است.
آواره بودن برای یک ملت تنها به معنای ترک خانه و سرزمین نیست. این وضعیت یعنی از دست دادن هویت، آینده، آموزش، کار، روابط اجتماعی و عزت نفس. آنچه امروز افغانستان را به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان آوارگی در جهان تبدیل کرده، نهفقط سقوط جمهوریت یا بازگشت طالبان، بلکه بیعدالتی عمیق تاریخی، بیتوجهی جامعه جهانی، و فقدان چشمانداز واقعی برای یک زندگی شرافتمندانه است.
در نگاه بینالمللی، بحران آوارگان بهطور کلی یک فاجعهی انسانی محسوب میشود. اما وقتی از افغانستان سخن میگوییم، وضعیت شکل حادتری به خود میگیرد. در کشوری که زنان از تحصیل و کار محروماند، اقلیتها هدف قرار گرفتهاند، رسانهها خاموش شدهاند و حکومت پاسخگو نیست، مهاجرت تنها یک انتخاب نیست؛ آخرین گزینه برای بقاست.
ده میلیون آواره افغان درون و بیرون مرزها، نه فقط بهدلیل خشونت فیزیکی بلکه در واکنش به خشونت روانی، ساختاری و سیستماتیک کشور را ترک کردهاند. بسیاری از آنان حتی پیش از رفتن، حقوقشان را باختهاند؛ و بسیاری دیگر در کشورهای میزبان نیز با تبعیض، فقر و بیسرنوشتی روبرو هستند.
تراژدی در این است که جهان نیز نسبت به آوارگان افغان بیتفاوت شده است. کمکهای جهانی کاهش یافته، مرزها بسته شده، و افغانها حتی در صف اول پناهجویان پذیرفتهشده نیز قرار ندارند. از یک سو، طالبان که زمینهساز اصلی این بحراناند، هیچ تعهدی برای بهبود وضعیت ندارند، و از سوی دیگر، کشورهای غربی با استفاده از آمارها ابراز نگرانی میکنند اما سیاستهای عملیشان نشانی از همدلی واقعی ندارد.
وقتی سودان با جنگ داخلی، سوریه با خرابههای بعد از جنگ، و اوکراین با جنگ تمامعیار هنوز میلیونها آواره تولید میکنند، افغانستان یک استثنای غمانگیز است: کشوری که حتی بدون جنگ رسمی، در حال از دست دادن مردمش است. چرا؟ چونکه آزادی، عدالت، معیشت و امید از آن گرفته شده است.
این بحران تنها یک فاجعه انسانی نیست، بلکه تهدیدی استراتژیک برای آینده افغانستان. یک ملت بدون مردم، قابل بازسازی نیست. جامعهای که نخبهها، جوانان، کارگران و زنانش را از دست بدهد، دیگر نمیتواند با امید به توسعه نگاه کند. اگر وضعیت به همین روال ادامه یابد، افغانستان از درون تهی خواهد شد؛ نه با جنگ، بلکه با مهاجرت خاموش و بیصدای جمعی.
امروز آمار ۱۲۲ میلیونی آوارگان جهان، باید وجدان جامعه جهانی را بیدار کند؛ اما برای افغانها، این عدد تنها یک رقم نیست، بلکه حکایت زندهی درد است. باید پرسید: تا کی انسان افغان باید بین گرسنگی و آوارگی یکی را انتخاب کند؟ و چه زمانی جهان، بهجای شمارش آوارهها، به ریشههای آوارگی خواهد پرداخت؟
Leave feedback about this