در روزهایی که کشورهای منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی در تلاشاند جایگاه خود را در نقشه اقتصادی قرن بیستویکم تثبیت کنند، خبر ورود نخستین محموله سنگین باری از شهر شیآن چین به تهران از طریق مسیر زمینی جدید، بدون عبور از افغانستان، نشاندهنده تحولی ژئواستراتژیک است که شاید در کابل چندان مورد توجه قرار نگرفته باشد، اما میتواند تأثیرات بلندمدتی بر آینده اقتصادی، ترانزیتی و سیاسی این کشور بگذارد.
ایران و چین، در چارچوب برنامه استراتژیک «یک کمربند، یک راه»، در حال بازتعریف مسیرهای شرقی–غربی هستند. گزارش رسانه ایرانی «360 نیوز» نشان میدهد که تهران و پکن نهتنها همکاریهای خود را در حوزه انرژی، زیرساخت و تجارت گسترش دادهاند، بلکه اکنون ایران در حال تبدیلشدن به یک گذرگاه راهبردی برای ترانزیت کالاهای چینی به خاورمیانه و حتی اروپا است. این مسیر از چین به قزاقستان، سپس ازبکستان، ترکمنستان و در نهایت ایران میرسد، بدون آنکه از خاک افغانستان عبور کند.
نکته اساسی آن است که این مسیر، برخلاف شعارها و تبلیغات چندساله طالبان درباره اتصال مستقیم به چین از طریق واخان در بدخشان، افغانستان را عملاً از معادلات ترانزیتی جدید حذف کرده است. در حالی که مقامات طالبان بارها وعده بازسازی مسیرهای مرزی شمالشرق کشور و تبدیل افغانستان به یک پل تجاری میان چین، آسیای مرکزی و ایران را دادهاند، اما بیثباتی امنیتی، نبود زیرساختهای واقعی، عدم رسمیت بینالمللی دولت طالبان، و فقدان تعامل دیپلماتیک با پروژههای منطقهای، مانع تحقق این وعدهها شده است.
بررسی نقشه حملونقل منطقهای نشان میدهد که مسیر جدید جاده ابریشم عملاً جایگزین مسیر بالقوه افغانستان شده و کشورهای آسیای مرکزی با سرمایهگذاریهای کلان در حوزه راهآهن و ترانزیت، خود را در کانون توجه چین قرار دادهاند. پروژههایی چون «خط آهن ترانس-کاسپین» و «کریدور شرق–غرب» با پشتیبانی مالی چین، نقش کلیدی در دور زدن افغانستان دارند. ترکمنستان، به عنوان تنها حلقه اتصال زمینی ایران به آسیای مرکزی، حالا در مرکز توجه قرار گرفته و بندر عباس به بندر اولویتدار برای تخلیه بارهای چینی بدل شده است.
در این میان، ایران با تکیه بر زیرساختهای ریلی، روابط استراتژیک با چین، و دسترسی به آبهای آزاد، موفق شده است خود را به یک «هژمونی ترانزیتی» در منطقه تبدیل کند. تهران در حال توسعه خطوط آهن با کشورهای شمالی، سرمایهگذاری در بنادر جنوبی، و ایجاد ارتباط ریلی با پاکستان از طریق زاهدان و گوادر است. همه این پروژهها در چارچوب سیاستهای کلان چین در «ابتکار کمربند و راه» تعریف میشوند و پیام روشنی دارند: ایران، نه افغانستان، شریک اصلی چین در غرب آسیاست.
در مقابل، پاکستان نیز که پروژه عظیم CPEC (کریدور اقتصادی چین–پاکستان) را در اختیار دارد، تلاش میکند با محوریت بندر گوادر، موقعیت خود را در اتصال چین به اقیانوس هند تثبیت کند. این کشور، با در نظر گرفتن رقابت ژئوپلیتیکی، چندان تمایلی به ایفای نقش پررنگ افغانستان در جغرافیای اقتصادی منطقه ندارد. زیرا افزایش نقش ترانزیتی افغانستان، مستقیماً به کاهش اهمیت جغرافیای پاکستان در معادلات چین–غرب منجر میشود.
افغانستان در این میان، بهرغم داشتن موقعیت جغرافیایی طلایی، اکنون تنها در نقشههای تبلیغاتی باقی مانده است. حکومت طالبان نتوانسته است از این فرصتها استفاده کند. نبود بانکهای معتبر، عدم عضویت در نهادهای مالی بینالمللی، بیثباتی امنیتی در مسیرهای مرزی و سوءظن همسایگان به ماهیت حکومت فعلی، همگی افغانستان را از نقشه تصمیمگیریهای اقتصادی منطقهای حذف کردهاند.
از منظر اقتصادی، حذف افغانستان از مسیر جاده ابریشم به معنای از دست رفتن میلیاردها دلار درآمد ترانزیتی، کاهش قدرت چانهزنی در پروژههای منطقهای، و وابستگی فزاینده به کمکهای بشردوستانه خواهد بود. از منظر سیاسی، این حذف تدریجی، افغانستان را به حاشیه ژئوپلیتیک میبرد؛ جایی که نه در شرق جای دارد، نه در غرب، و نه در سیاستهای همسایگان.
آنچه امروز در جریان است، نه صرفاً انتخاب یک مسیر جدید ترانزیتی، بلکه بازتعریف کلان نقش کشورها در نقشه ژئواقتصادی منطقه است. ایران، با دیپلماسی فعال و توسعه زیرساختها، خود را بهعنوان شریک راهبردی چین تثبیت میکند. پاکستان، تلاش میکند از هرگونه افزایش نقش افغانستان جلوگیری کند. آسیای مرکزی، با تعامل هوشمندانه، خود را به چین و اروپا پیوند میزند. اما افغانستان، در سکوت و انزوا، فرصت طلایی خود را از دست میدهد.
اکنون پرسش این است: آیا حاکمان فعلی افغانستان به جای تکرار شعارها، آماده اقدام واقعی برای بازگشت به نقشه راههای منطقهای هستند؟ یا باید پذیرفت که افغانستان، قربانی بیعملی، انزوای دیپلماتیک و واگذاری یک فرصت تاریخی شده است؟

Leave feedback about this